دخترکِ چيني،
با تَني تب ناک،
و ترنمي تمناگرِ عشقِ زميني
دلِ مردِ پارسي را برد
***
دخترکِ رومي،
با گونه اي گلگون
از شرارِ آتشِ هماغوشي
و نه از آزرمِ معصومي
دلِ مردِ پارسي را برد
***
دخترکِ زنگي،
خوش خرام،
به اندام،
پر انحنا تر از پيچ و تابِ پيکره هاي سنگي
دلِ مرد پارسي را برد
***
دخترکِ هندو،
با عشوه اي شور انگيزتر از رقصِ رازآميزِ زنبوران،
به سوي کندو
دلِ مرد پارسي را برد
***
دخترکِ پارسي،
با لباني هوس انگيز،
يادآوردِ غنچه هاي پاييزي اطلسي
و چشماني پر ستيز،
هماوردِ افسونِ پريانِ افسانه هاي حماسي
دلِ مرد پارسي را برد
***
پس چون از خويشتن مي پرسي:
"چه شمار است سرزمينهايي که مردِ پارسي از آنِ خود خوانده
و قلمروِ خود را برآنسوي مرزهاشان کشانده؟"
و بر آنان که دل او را با خود مي برند اشاره کن!
چه سان دورتر از پارس نبرد آورده است!*
* بند آخر برداشتی از کتيبه داريوش اول هخامنشی در نقش رستم .
27 امرداد 1386، نيويورک
1 comment:
ey marde parsi, in sher mara be yade Nima miandazad, va an nevisandeye mahi siahe kochooloo ke alan esmash be khateram nemi ayad.
Mina
ps, if My comments are getting into your nerves, please tell me stop.
Post a Comment